علی و رضاعلی و رضا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

وبلاگ 2 قلوها

شیرین کاری های جدید

گل پسرم ناز پسرم عزیز دلم خوشگل مامان قربونت برم و..... این های همه تقدیم به علی و رضای گل خیلی خوشحالم گل پسرام روز به روز تغییر می کنند و بانمک تر می شوند اونقدر که مثل یه هلو می مونند و باید بروند توی گلوی مامانی امروز علی توی تراس جااسفندی را برداشته و دور سر باباش به صورت دایره وار می چرخوند بله دیگه برای باباش اسفند دود می کرد اونقدر جیغ زدم من که ،می خواستم از پشت شیشه بخورمش . وامشب که رفته بودیم بیرون رضا دست یه دختره بستنی دید نمی دونید چیکار کرد راه می رفت می گفت هم هم هم به به به و تا براش بستنی نخریدیم از یادش نرفت. راستی الان دو ماهه که رضا کامل می تونه قسمت هایی از صورتشو بگه مثل : چشم - گوش - دماق - دهن -زبانو علا...
20 تير 1393

اولین حمام کودکانم بدون دخالت من

فکرشو بکن امروز آقای پدر کوچولوها را برده حمام .اولش یه آب بازی ساده به بهونه شستن دست ها و صورتشون بود چون آقایون امروز رفته اند تو تراس و با زغالها بازی کرده بودند و چشمتون روز بد نبینه که خودشون را به چه روزی در آورده بودند .خلاصه یه آب بازی ساده یک ساعت و چهل دقیقه طول کشید و من هم با خیال راحت به کارهام رسیدم جارو-گذاشتن ظرفها تو ماشین ظرفشویی- ریختن لباسهای شسته روی رخت آویز و ریختن آشغالها تو شوتینگ ...... در ضمن باورکردنی نبود ولی آقای پدر سرشون را هم شسته بود خیلی کار مشکلیه ولی به تنهایی انجام داده بود.
20 تير 1393

دنیای این روزهای من

کوچولوهای نازم سلام خوشکلای مامان شما  امروز یک سال و هشت ماه و بیست و دو روزتونه .خیلی کارای با نمک انجام می دهید .خیلی دوستتون دارم .دیگه کامل منظورتون را به ما می فهمانید و جالب اینکه کاملا بر روی تصمیم هایتان مصر هستید .عاشق حمام رفتن و آب بازی هستید .عاشق این هستید که موبایل من یا بابایی را بردارید و محکم به زمین یزنید و خوردش کنید .موبایل من دیگه کاملا داغونه خود به خود خاموش روشن میشه پین کد می خواهد . موبایل را دم گوشتون می گذارید و می گویید الو با یه عالم کلمات نامفهوم . رضابه شدت عاشق عمه شده و داد می زنه من عمهههههه  یعنی منو ببر پیش عمه . همچنان تو پارک سر بهوا تشریف دارین و رضا جان دنبال یه کیسه فریزری که باد اونو م...
7 تير 1393

رستوران پدر خوب

این مطلب مربوط به زمستان است .ما4 نفری در یک روز زمستانی به رستوران پدر خوب رفتیم و بچه های گل بسیارهمکاری نمودند و برای اولین بار بود که دیدم از سیب زمینی تنوری بدون اینکه میکس کردن بخواهد شما دوتا گل خوردید.مامان قربون جفتتون بشه. خیلی دوستتون دارم       ...
13 خرداد 1393

بازی در پارک تا نیمه شب

امروز علی و رضا از زمانیکه از خواب بیدار شدند غرغر می کردند و دوست داشتند که بروند بیرون از خانه و آنقدر ادامه دادند وپافشاری کردند تا بلاخره موفق شدند و به اتقاف دختر عمه و عمه و عمو و  پسر عمو و زن عمو به پارکی که در نزدیکی خانه عمه بود رفتیم و تا ساعت 12 شب بازی کردند و ما هم با وجودیکه خرداد ماه است ولی از سرما به خود لرزیدیم و اتفاق خوب دیگر اینه ساعت 1 خوابیدند که این موضوع اصلا سابقه نداشته و مارا بسیار خوشحال نمودند.عزیزای دل مامان امروز 2 کلمه دیگه را می گفتید: پار=پارک و عما=عمه
13 خرداد 1393

مهارت در بازی

علی و رضا تو موتو سواری کلی مهارت پیدا کردند دیگه گل های ناز مامان می توانند روی کف موتورشون بایستند و نعادلشون را حفظ کنند و یا وارونه روی موتور سوار بشوند .به هم دیگه کلی وابسته هستند و زمانی که از خواب بیدار می شوند کلی زوق همدیگه را می کنند و البته بعدش هدیگه را کلی گوش مالی می دهند و من همیشه این وسط گیر کنم که حرص بخورم یا به کارهای نازشون بخندم ولی گل های مامان کلی دوستتون دارم و از خداوند به خاطر داشتنتون تشکر می کنم . کارهای نازتون تو این زمان: عاشق آب بازی هستید و دایم باید ظرف هاتون را پراز آب کنم و شما آب را از یه ظرف داخل ظرف دیگه بریزید . عاشق بیرون رفتن هستید و اصلا علاقه ای به تو خونه موندن ندارید و دایم رضا جان مخصو...
11 خرداد 1393

سلامی دوباره

امروز تصمیم گرفتم که وب دوقلو هامو دوباره راه اندازی کنم و دست از تنبلی بر دارم از امروز هم روزانه های بچه ها را می گذارم و هم تا انجایی که حافظه ام یاری می کنه از گذشته های نه چندان دورشون می نویسم. کلی دوسشون دارم همه زندگی من هستند و براشون کلی آرزوهای قشنگ دارم .
11 خرداد 1393